کتاب تریستانو می میرد: اوه رزاموندا! رزاموندا! چه شب زیبای فراموش ناکردنی! چه خوشبختیِ بینظیری! انگار فرشته ظریف مهربانی با هزار قلب و هزار نور و هزار صدا تدارکش دیده بود. اوه رزاموندا! تو اگر نگاهی بر من بیاندازی، من دیگر مقاومت توانست نخواهم کرد. دیگر مقاومت توانست نخواهم کرد... رزاموندای من، رزاموندای من، تمام هستی من، تمام زندگی من، تمام و تکتک نفسهای من، ارزانی عشق تو... خوشت میآید؟ زمان جوانیهای من بود، وقتی رزاموندا تریستانو را نگاه نگاه میکرد، و هرچه رزاموندا تریستانو را بیشتر نگاه میکرد، رزاموندا بیشتر زیبا میشد.
0 نظر