کتاب گربه ای در چمدانم: باد شدیدی می وزید . انگار قرار بود دنیا از جایش کنده شود . خسرو برگه هایش را مرتب کرد و روی آن ها دفترچه سنگینی گذاشت. سپس از جایش برخاست و تلاش کرد تا پنجره را ببندد....
1 2 3 4 5
متن بررسی *
0 نظر