صدای گاری را شنیدم که از پشت حصارهای باغ رد میشد هر از گاهی با جنبشی که در میان شاخ و برگ ها می افتاد آن ها را می دیدم . تابستان که میشد چرخ ها و میله های چرخ ها چه سر و صدایی میکرد .کارگران از مزرعه باز می گشتند و طوری می خندیدند که احساس شرم میکردی
0 نظر