ویلیام دوریت به علت نارضایتی از وضع نابسامان موجود در ادارات دولتی آن زمان و عدم اجرای قرارداد با یکی از بخش ها به زندان می افتد و در این میان دختر کوچک او به نام امی به کمک پدر می شتابد و به او تسلی می دهد. همچنین فردی به نام آقای کلنام به خانواده دوریت کمک می کند و این باعث به وجود امدن علاقه ای نسبت به وی در دوریت می شود که قادر به بیان کردن آن نیست ولی … فرشته کوچولوئی که او را به این زندان کشانده بود از سوئی ظهور نکرد تا یکنواختی این گردش صبحانه او را زایل سازد.
0 نظر