رمان حاضر، ماجرای زندگی مردی به نام «علیرضا » است که در دوران نزدیک به میانسالی، به مرور خاطرات گذشتة خود میپردازد. علیرضا در زمان جوانی در گیرودار ازدواجش با دختر داییاش، «فرانک» ، به خواست بزرگترها، با «دریا»، برادرزادة عمو«رجب»، سرایدار خانهشان آشنا میشود. دریا در زلزلة رودبار خانوادة خود را از دست داده است. این آشنایی منجر به ازدواج میشود. عشق بین علیرضا و دریا با وجود کوتاه مدّت بودن، به دلیل مرگ زودهنگام دریا، تا میانسالی ادامه مییابد و این عشق، با مهرو محبّت علیرضا به ثمرة عشقشان، «ماهک » ادامه دار میشود.
0 نظر