بهاره شریفی در داستان نامه های سیاه به سراغ دختر جوانی رفته است که در درس و کارش بسیار موفق است. افسون هدایی، دانشجوی برجسته عکاسی که یک آتلیه موفق و مشهور را اداره میکند و موفقیتش در میان فامیل و آشناها زبانزد شده است. او به پسری به نام روزبه دل داده است و به او اعتماد دارد. اما روزبه به او نارو میزند. افسون بدهی بالا میآورد، کارش را از دست میدهد و به زندان میافتد. زندگی او ناگهان تغییر میکند. حالا همه چیز متفاوت شده است و او حمایت اعضایی خانوادهاش را هم از دست داده است. کمی بعد، مادرش برای او وکیلی میگیرد و فرصتی جور میکند تا از زندان خارج شود و بدهیهایش را بپردازد. اما درست زمانی که آزاد میشود متوجه میشود که چه چیزی و چه آدمهایی در انتظارش هستند. سر و کارش با آدمهای ناجوری میافتد و افسون خود را در دنیایی از ناامیدی و تباهی، غرق شده میپندارد...
0 نظر